رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

زندگی مامان وبابا

بازی با بابا محمد

جمعه که بابا محمد خونه بود کلی با بابایی خونه بازی کردین عاشق لو گو هاتی و حسابی سرتو گرم میکنن،همش میریزی شون بیرون و دست هر کی که نزدیکت باشه رو میگیری می کشونی و می گی باااازی اینجا با بابایی قهر کردی عزیییییزم وقتی قهر می کنی می خوابی رو زمین   ...
5 مرداد 1393

یک روز گرم دوباره

اینم از یک روز گرم دوباره که بازهم من و تو توی خونه تنهایی مو توام حسابی حوصلت سررفته بردمت حموم و خواستم ببرمت بیرون ولی واقعا دلم نیومد آخه هوا بسیار بسیار گرمه و تو همش بهونه بیرون و میگرفتی خلاصه هرجوری بود سرت و توی خونه گرم کردم عاشق اینی بری روی این میزه و نانای کنی و بچرخی الان خیلی جدی داری نا نای می کنی ولی اصلا حوصله نداری دلت ددر میخواد ولی نمییییییشه جووووونم بالاخره بعداز کلی دلقک بازیهایی که برات در آوردم خندیدی و با لاخره من و کشوندی پشت بوووم و آخرم راضی نشدی و زدی زیر گریه ...
5 مرداد 1393

اندر احوالات رها در 17 ماهگی

هوا خییییلی گرم شده و زیاد  روزا بیرون نمی برمت و توی خونه حوصلت خیلی سر میره ولی کلی باهم بازی می کنیم و من خسته میشم اما تو هررررگز! کلی واسم نانای میکنی عاشق نانای کردنی البته اینم بگم که روزایی که خونه ایم و بیرون نمیبرمت میری بالا خونه عمه لیلا و با مهسان کلی بازی می کنی روزایییم که ماهان و مهران میان حوصلت سر نمیره و معمولا شبا که خنک تره یه سر میریم بیرون اینجاام در حال نانای کردنی اینجاام که خودتو لووووووس کردی اینجا داری به نی نیت غذا میدی یهو احساس کردی عروسکت گشنشه رفتی اوردیش و یه ظرف و یه قاشقم برداشتی گفتی نی نی به به بهش می گی نی نی بهور (بخور) اینجا می گی نی ...
5 مرداد 1393

خونه مامان شهناز

یکی از روزهایی که بردمت خونه مامان شهناز به حدی هوا گرم بود که تصمیم گرفتم نرم مغازه اونروز دایی علی ام خونه بود و کلی باهم بازی کردیم ... از همه جالب تر این بود که مامان شهنازینا عکس حضرت ابوالفضل و توی خونشون روی دیوار زدن و تو بدون اینکه ما بهت یاد بدیم به عکس اشاره میکنی و میگی آقا بعدم کلی خواهش و تمنا که بیاریمش پایین و محکم بغلش میکنی و بوسش میکنی ... اینم بازیهای تو و دایی علی اینجا دایی گازت گرفته به من میگی بیا بوس (ینی دستتو بوس کنم ) میری قایم میشی پشت پرده تا پیدات نکنیم کوچکترین صدایی ازت در نمیاد     ...
5 مرداد 1393
1